❤ρєѕαяє тαηнα❤
تا ابد دوست دارم تنها بهانه ی زندگی...



بهش بگو دوستت دارم

اگه وقتی می خنده خوشگل تر می شه
اگه صداش بی نظیره
اگه خوب شرایط ِ بحرانی رو کنترل می کنه
اگه بهتون آرامش میده.
اگه می تونه غافلگیرتون کنه.
اگه دوست دارین سربه سرش بذارید که بهتون بگه دیوونه
اگه بهش می گید رفتم ،که نرو گفتنش رو بشنوید
اگه مهربونه
اگه ماهه
اگه خوبه
اگه دست هاشو دوست دارید
بهش بگید خب....!
بهش بگید ...
تا دیر نشده ...!

 

برچسب:, | | MohammadReza |

 

زندگــــــــــــــــــــی تمامـــــــــــــشـ خطـــــــــــــــــــای دیــــــــد اســـــــت..

من تـــــــــــــــو را میبینـــــــــــم....تـــــــــو مرا نمـــــــــــــیبینی....

  

برچسب:, | | MohammadReza |

 

عشــق عشــــق عشـــــــق نمي دانم

كه اين عشق چگونه بركوير خشك قلبم باريد

كه دل بي خبرم عاشق شد و به عشقش

مي بالد ، نمي دانم مي داند

كه با ديدنش مي رود از تن وجانم خستگي
نمي دانم تا كي عاشق مي ماند

نمي دانم مي داند بدون او بي قرارم ، هيچم ، پيچم

نمي دانم مي داند در انتظار فرداي با او بودنم
نمي دانم چگونه سر کنم لحظات بي او بودن را

نمي دانم مي داند كه هيچگاه عشق واقعي نمي ميرد
نمي دانم مي داند دوست ندارم

در

   روياي كسي ديگر باشم

♥ دوست دارم عشق همیشگیم ♥


برچسب:, | | MohammadReza |

 

ای از عشق پاک من هميشه مست ، من تو را آسان نياوردم به دست

من تو را آسان نياوردم به دست

بارها اين کودک احساس من ، زير باران های اشک من نشست

من تو را آسان نياوردم به دست

در دل آتش نشستن ، کارآسانی نبود

راه را بر اشک بستن ، کار آسانی نبود

با غروری هم قد و بالای بام آسمان

بارها در خود شکستن ، کار آسانی نبود

بارها اين دل به جرم عاشقی ، زير سنگينی بار غم شکست

من تو را آسان نياوردم به دست

در به دست آوردنت ، بردباريها شده

بیقراری ها شده ، شب زنده داری ها شده

در به دست آوردنت ، پايداري ها شده

با ظلم و جور روزگار ، سازگاري ها شده

ای از عشق پاک من هميشه مست ، من تو را آسان نياوردم به دست

من تو را آسان نياوردم به دست

بارها اين کودک احساس من ، زير باران های اشک من نشست

من تو را آسان نياوردم به دست

برچسب:, | | MohammadReza |

 


يه پسر بود که زندگي ساده و معمولي داشت اصلا نميدونست عشق چيه عاشق به کي ميگن تا حالا هم هيچکس

رو بيشتر از خودش دوست نداشته بود و هرکي رو هم که ميديد داره به خاطر عشقش گريه ميکنه بهش ميخنديد

هرکي که ميومد بهش ميگفت من يکي رو دوست دارم بهش ميگفت دوست داشتن و عاشقي مال تو کتاب ها و

فيلم هاست ....

ادامه داستان رو حتما بخونید


برچسب:, | | MohammadReza |

 


 

سرآغاز نامه عاشقانه ، با نام تو مینویسم صادقانه

 ای هم نفس من ... هم قفس من

از عشق مینویسم ، از محبت هایت

تا پای جان می نشینم چشم به راهت، ای همه بهانه

مینویسم یک کلام ، عاشقانه : دوستت دارم

یک نفس در این نامه ، بی بهانه فریاد می زنم

که تا آخرین نفس هم نفس تو هستم

 

می نویسم تا شاید اندکی بکاهد از اندوه بی پایان قلبم را

مینویسم این نامه عاشقانه را که بگویم همیشه به یاد ت هستم ، ای نازنین !

با قلمی از جنس محبت ، با احساسی به قشنگی عشق ، با یک دنیا حرفهای عاشقانه از قلب مهربان تو مینویسم

بی بهانه ، که بی نهایت تا قیامت دوستت دارم

اینک که از تو مینویسم ، برای تو مینویسم ، به یاد تو مینویسم... نامه از قطره های اشکم خیس خیس شده ، جای

قطره های اشکم مانده و چشمهایم بهانه گیر شده ... بهانه چشمهایت را دارد

دلتنگت هستم عزیزم ، دلتنگی را از جملاتی که برایت در نامه نوشته ام میتوان حس کرد ... نامه ام پر از بهانه

است ... ای تنها بهانه برای بودنم

سراسر نامه حس کن درد دل مرا ... چقدر تنهایم ... بی چشمهایت تنهایم

بهانه دستهایت را دارد این دستهایم

ای بهونه من

مواظب دلت باش ای بهترینم

دوستدارم عشق همیشگیم


 

برچسب:, | | MohammadReza |

 

در دو سوی رود ایستاده ایم

هر دو بیقرار

قایقی نبود و نیست

لحظه‌ای بخند

تا تمام رود را شنا کنم

گریه‌ام گرفته است

بس که دوست دارمت

گریه‌ام گرفته است

لحظه‌ای بخند

تا مهار اشک را رها کنم

خواب بودم ای عزیز

آمدی دل مرا صدا زدی

تا که چشم باز کردم از خودم

جز نگاه عاشقی نمانده بود!

عشق ذره ذره آشکار می‌شود

من ولی

داد می‌ زنم که عاشقم

لحظه‌ای بخند

تا تمام شهر را صدا کنم

عاشقم عاشق


 

برچسب:, | | MohammadReza |

 

یه روز یه دختره یه پسره رو توخیابون می بینه

خیلی ازش خوشش میاد ... خلاصه هر کاری می کنه که دل پسره رو بدست بیاره ، پسره اعتنایی نمیکنه

چرا ؟؟؟ چون فکر میکنه همه دخترا مثه همن

ازقصه ها شنیده بوده که دخترا بی وفان

خلاصه می گذره سه چهار روز و پسره هم دل میده به دختره

خلاصه باهم دوس میشن و این دوستی می کشه تا یک سال ، دوسال ، سه سال ، چهار و پنج ... همینطوری باهم

بزرگ میشن

خلاصه بعد از این همه سال که با هم دوست بودن ، پسره به دختره میگه : چقدردوستم داری ؟

دختره با مکث زیاد میگه : فکرنکنم اندازه ای داشته باشه !

پسره میگه : مگه میشه آدم هیچ عشقشو دوس نداشته باشه ؟

دختره میگه : نه ... نه اینکه دوستت ندارم ، اندازه نداره

دختره از پسره می پرسه : توچی ؟ تو چقدر منو دوس داری ؟


پسره هم مکث زیاد میکنه ، میگه ... میگه : خیلی دوستت دارم ... بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی

روزها میگذره ... شب ها می گذره ... پسره یه فکری به نظرش میرسه ... میگه : میخوام این فکر رو عملی کنم

می خواس عشق خودشو امتحان کنه

تا اینکه یه روز میرسه بهش میگه ... بهش میگه : من یه بیماری دارم که فکر نکنم تا چند روز دیگه بیشتر دووم

بیارم ... !

راستی اگه من بمیرم توچکار میکنی ؟

دختره یه ذره اشک تو چشماش جمع میشه و میگه : این چه حرفیه میزنی ؟ دوس ندارم بشنوم

خلاصه حرفو عوض میکنه و میگه : توچی ؟ تو که بمیری ، منم میمیرم ... فکرمی کنی خیلی ساده اس تنهایی بدون

تو بودن ؟

پسره میگه : نه ... بگوحالا

دختره میگه : نمی دونم چکارمی کنم ولی اگه من مردم چی ؟

پسره بهش میگه : امتحانش مجانیه ...! اگه تومردی بهت میگم چکار می کنم

خلاصه اتفاق میفته پسره یه نقشه میکشه که یه قتل الکی رخ بده

تا اینکه به ذهنش می رسه الکی خودشو به کشتن بده تا ببینه اون دختره چکارمیکنه

خلاصه تشییع جنازه ای واسه پسره می گیرن و دفنش میکنن و پسره یه جا قایم میشه میبینه دختره فقط یه شاخه

گل رز قرمز میاره میندازه و میره

تا اینکه میبینه واقعا اهمیتی بهش نداده ... دختره با کس دیگه ای رفته

خیلی غمگین شده بود ... دنیاش خیلی بی رنگ شده بود

تا اینکه بعد از چند روز دختره تصادف میکنه و میمیره

دختره رو دفن میکنن ... هیشکی سرمزارش نیست

پسره با یه شاخه گل یاس سفید یا نه با یه دسته گل یاس سفید میاد سر قبر دختره بهش میگه:

اون لحظه بود که این سوالو ازم پرسیدی : اگه مردی چکار میکنم ؟ این کارو میکنم ... تموم یاس های سفیدو با خون

خودم قرمز میکنم

برچسب:, | | MohammadReza |

 

 

می خواهم امشب از ماه قول بگیرم که هر وقت دلم برایت تنگ شد

 

 در دایره حضورش تو را به من نشان دهد

   می خواهم امشب با رازقی ها عهد ببندم

   هر وقت دلم هوای تو را کرد

   عطر حضور مهربان تو را با من هم قسمت کنند

   می خواهم امشب با دریای خاطره ها قرار بگذارم

که هروقت امواج پر تلاطم یادها خواستند قایق احساس مرا بشکنند

دست امید و آرزوی تو مرا نجات دهد

می خواهم امشب با تمام قلب هایی که احساس مرا می فهمند و می شنوند

پیمان ببندم که هر وقت صدای قلب بی قرار م را هم شنیدند

عشقم را سوار بر ضربانهای بی تابی به تو برسانند

 دوستت دارم نفسم


 

برچسب:, | | MohammadReza |

 


 

دلم براي کسي تنگ است که آفتاب صداقت را

به ميهماني گلهاي باغ مي آورد
 
و گيسوان بلندش را به بادها مي داد

و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيد

دلم براي کسي تنگ است

که چشمهاي قشنگش را

به عمق آبي درياي واژگون مي دوخت

و شعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند

دلم براي کسي تنگ است

که همچو کودک معصومي
 
دلش براي دلم مي سوخت

و مهرباني را نثار من مي کرد

دلم براي کسي تنگ است

که تا شمال ترين شمال با من رفت
 
و در جنوب ترين جنوب با من بود

کسي که بي من ماند

کسي که با من نيست

کسي که . . .

 

برچسب:, | | MohammadReza |

 

 

دستم را بگیری و زیر گوشم زمزمه کنی

که پشتِ خواب های نا آرامِ تو

چیزی بیش از نگرانی‌هایِ زنانه نیست

دستت را بگیرم و زیر گوشت زمزمه کنم

که پشتِ نگرانی‌هایِ زنانه ی من

مردی ایستاده

که دیوانه وار دوستش دارم

...

من هم معتقدم که مردان از مریخ می‌آیند و زنان از ونوس


 

برچسب:, | | MohammadReza |

 


شیوه ی دلبری و ناز ، اگر سوخت مرا

غمزه ی چشم سیاه تو بیاموخت مرا

صف مژگان همه آراستی از جانب دل

خم ابروی کمان تو سپر دوخت مرا

سر فرو برده چو شمعی به گریبان بودم

شعله ی سرکش عشق تو بر افروخت مرا

من که پر میزد از آهم ، غم هستی به فلک

آهی از سینه برآوردی و پر سوخت مرا

خط و خال و خط و ابروی تو ای مونس جان

ز تماشای جهان ، راه نظر دوخت مرا

دل غم دیده به سرپنجه ی سیمین تو بود

لب لعل تو غزلهای تر آموخت مرا


 

برچسب:, | | MohammadReza |

 

آســمـان هـــم کـه بـاشــی

بغلــت خـواهــم کـرد

فــکر گــستـردگـی واژه نبــاش

هـمه در گــوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد


پـُـر از عـاشـقـانـه ای تـو

دیـگر ازخـدا چـه بـخواهـم ؟


 

برچسب:, | | MohammadReza |

 


من ، امیدی را در خود باور ساخته ام

تار و پودرش را ، با عشق تو پرداخته ام

مثل تابیدن مهری در دل

مثل جوشیدن شعری از جان

مثل بالیدن عطری در گل

جریان خواهم یافت

راه خواهم افتاد

باز از ریشه به برگ

باز ، از "بود"  به  "هست"

باز ، از خاموشی تا فریاد

دوســــــــــــتدارم عــــــــــشق  مـــــــــــــــن


 

برچسب:, | | MohammadReza |

 

 

دیدن عکسهایت ، شنیدن صدایت ، تکرار خاطره هاست

خاطره هایی به رنگ سبز ، به شیرینی لحظه های کنار تو بودن

کاش دوباره خاطره ها تکرار شوند

کاش دوباره در کنار هم بنشینیم و من از بی تابی و بی قراری دلم برایت بگویم

راه رفتن در کنارت آرزوییست همیشگی

گرچه دلم میخواهد همیشه در کنارم باشی اما روزگار چنین نمی خواهد

و من به همان چند لحظه در کنار تو بودن نیز قانعم

♥ دوســــــــــــــــــــــــــــــــتدارم ♥ عشــــــــــــــــــــــــــــق مـــــــــــن ♥

برچسب:, | | MohammadReza |

 

گفته بودم با مردی خواهم بود که عاشقش باشم

گفته بودم که عشق آن است که مرا ، لااقل مرا ، شاعر کند
 
گفته بودم مردی را می خواهم که قرار را از من گرفته باشد
 
که خشمش ، لبخندش ، اشکش ، قهرش و حتی توهینش را دوست داشته باشم

گفته بودم که او همه هستی من خواهد بود ، تنها نگفته بودم ، حتی اگر من همه هستی او نباشم
 
من او را پیدا کرده ام ، من تو را پیدا کرده ام. بیهوده به دنبال او می گشتم. من او را داشتم و نمی دانستم چون

نمیدانستم همیشه قدیمی ترین چیزها آن هایی نیستند که در دوردست ها به دنبالشان میگردیم. گاهی همه

هستی در کنارماست ، کم سویی چشم هاست که

مارا به بیراهه می اندازد
 
عشقم ، عشق من

بیراهه هایی را که رفته ایم به گذشته بسپار

و

گذشته را به باد

راه زندگی برای هیچ کس رو به گذشته نبوده است

زندگی رو به فرداست که ادامه دارد ، نه امروز

m♥ عاشقانه دوستت دارم عشق من
♥n


 

برچسب:, | | MohammadReza |

 


خودم با خودم آشتی می کنم

خودم با خودم هی به هم می زنم

من  اونقدر تنها شدم بعد تو

که با سایه ام اینجا قدم می زنم


بدون بهونه بدونه دلیل

برای خودم عطر و گل می خرم

مث آدم هایی که دیوونه ان

صدات می کنم اسمت و می برم


ته تنهایی همین جاست که میگن

این همون آخر دنیاست که میگن

خودم با خودم زندگی می کنم

خودم میگم و هی خودم می شوم


دلم خیلی از دست دنیا پره

صدای تورو کم می شنوم

خودم با خودم درد و دل می کنم

تا از گریه از غصه خوابم بره


می دونم نمی فهمی تو این اتاق

چقدر زندگی بی تو سخت می گذره

دوســــــــــــــــــــتدارم عشـــــــــق مـــــــــــــــن

برچسب:, | | MohammadReza |

 


Find a guy who calls you beautiful instead of hot

به دنبال کسی باش که تو را به خاطر زیبایی های وجودت زیبا خطاب کند نه به خاطر جذابیتهای ظاهریت


Who calls you back when you hang up on him

کسی که دوباره با تو تماس بگیرد حتی وقتی تلفنهایش را قطع می کنی


who will stay awake just to watch you sleep

کسی که بیدار خواهد ماند تا سیمای تو را در هنگام خواب نظاره کند


wait for the guy who kisses your forehead

در انتظار کسی باش که مایل باشد پیشانی تو را ببوسد [حمایتگر تو باشد]


who wants to show you off to world when you are in your sweats

کسی که مایل باشد  حتی  در زمانی که درساده ترین لباس  هستی تورا به دنیا نشان دهد


who holds your hand in front of his friends

کسی که دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگیرد


wait for the one who is constantly reminding you how much

he cares about you and how lucky he is to have you

در انتظار کسی باش که بی وقفه به یاد توبیاورد که تا چه اندازه برایش مهم هستی

و نگران توست و چه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد


wait for the one who turns to his friends and says that’s her

در انتظار کسی باش که زمانی که تو را می بیند به دوستانش  بگوید اون خودشه

[همان کسی  که می خواستم]

برچسب:, | | MohammadReza |

 


از آغاز مي گويم برايت

از آن زمان که به تو رسيدم

از عشق تا عقل از عقل تا شعر

من تو را در لحظه هاي تنهايي

از ميان نوشته هايم جستم

آن زمان که نگاه ها برايم معنا نداشت

آمدي

و معناي دوباره به تصورم دادي

معناي عشق دوباره معناي نفس کشيدن در هواي عشق

معناي زندگی

 

برچسب:, | | MohammadReza |

 


اي هـــمـــه آرامـــــشـــــم از تـــــو پـــريشـــــانـت نــــبـيــنم

چون شب خاكستري سر در گريبانت نبينم

اي تو در چشمان من يك پنجره لبخند شادي

همچو ابر سوگوار اين گونه گريانت نبينم

اي پر از شوق رهايي رفته تا اوج ستاره

در ميان كوچه ها افتان و خيزانت نبينم

مرغك عاشق كجا شد شور آواز قشنگت

در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبينم

تكيه كن بر شانه ام اي شاخه نيلوفرينم

تا غم بي تكيه گاهي را به چشمانت نبينم

قصه دلتنگيت را خوب من بگزار و بگذر

گريه ي درياچه ها را تا به دامانت نبينم

كاشكي قسمت كني غم هاي خود را با دل من

تا كه سيل اشك را زين بيش مهمانت نبينم

برچسب:, | | MohammadReza |

لعنت بــه همـــه ي صـــراط هاي مستقيمي كـــه عرضـــه ندارنـــد

تــــو را به مـــن برساننـــد!!!

برچسب:, | | MohammadReza |

مي نـــويسم دوستت دارم و قايــمش مي كنــــم...

تـــــو بــه درد زنــــدگي نمي خــــوري!!!

تـــــو را بايــــد نوشت و گــــذاشت،

وسط همــــان شعــــرهـــا و قصه هــــايي كــــه از آنهــــا آمــــده اي!!!

برچسب:, | | MohammadReza |

 

ســـــرم را در تاريــــكي گــــــودال ها فــــــرو مي بــــرم،
 لباس ســــکوت بـــر تن میکنم و دیــــگر به تــــو نمیگـــــویم بمـــــان.
کنــــار میروم تا راه زنــــدگی خـــــود را به تنهــــایی طی کنی،
 میفهمم؛ امــــّـــا... وانـــــمـود به نفهمیـــــدن میکنـــــم...
 حــس را در خــــودم میکشـــم...
 عشـــق را سرکــــوب میکنــــم...
 تا با تنهـــــایی خــــود خــــوش باشی!!!
مــــن با خنجــــر زدن به روحــــم،
آنچـــه را کـــه تو میخواستی برایت فراهــــم کـــــردم!!!
 آســـــوده باش کـــــه به آنچـــــه میخـــــواستی رسیـــــدی...
در حالیکــــه حتی لــــحـظهای به آنچــــه مــــن میخواستم فکـــــر هــــم نکــــردی...
بــــرای اعتـــراض نیست کـــــه ایـــن سخنان را میگـــویم
 بارهــــا به تــــو گفتــــهام کــــه قـــلب مـــــن
از گـــــــدایی کــــــردن عشـــــق مستـــغنی است...!!!
برچسب:, | | MohammadReza |

آه... !

 

باز گفتم تنها !

 

پوزشم را بپذیر !

 

دیر وقتیست که دیگر گله ام را

 

به شب و پنجره و این همه باران نکنم !

 

چشم من با غـــــم تو همدرد است

 

جه بگویم؟

 

تنها؟

 

باز هم ناشکری؟

 

گرچه جســـمم بی توست...

 

روح من تنها نیست!

 

روح من گرمی دستان تو را حس کرده

 

و...

 

صدایی آرام ...

 

مثل لالایی باران در شب!

 

این همه آرامش در صدای تو و من ...

 

باز گویم : " تنها !" ؟

برچسب:, | | MohammadReza |

با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه
باخبر باش که من غرق گناهم هر شب

 


 

 

 


 

یه عاشق میگه : اگه اتفاقی برات بیفته ؛ من میمیرم ….
ولی یه دوست میگه : اگه بمیرم ؛ نمیذارم برات اتفاقی بیفته … !!!


برچسب:, | | MohammadReza |

آغوشت رآ بـآز کن !

کـ پنـآه آورده اَم بـه آن

بـرآے ِ گـذرآنـدن ِ روزهـــآیے کـ ِ 

حَجــم ِ پــر از نبودتــ ،

حتــے بــر خوآب هآیـم هم ، سآیـه مے انــدآزـد

برچسب:, | | MohammadReza |

 دُخ ـترکــ بـ ے اِحـسـ آسـ

 

نبــــــودنت هــا را با خیــــال بودنـتـــــــ بــه هــــــم بـافـتـــــه ام

 

چــــه ســنگیـــن شـــده ایــــــن شـــال گــردنـــــــــــ

دارد بـــغــضــم را در گلــــــو خفـــهـــــ میکـنـــــــد...

برچسب:, | | MohammadReza |

 

 

 

و...

 

تنهای تنهایم.............

 

جز خدا به کسی فکر نمیکنم......

 

قدم میزنم تنها....زیر نم نم باران....

 

چشمانم به زمین خیس زیر پایم خیره اند....

 

باد سردی به صورتم می خورد...

 

مسیر طولانی ای را از میان درختان صف کشیده می گذرانم...

 

با خود حرف می زنم...

 

چه تنهایی تلخی..

 

و چه دل تنگی...

 

اما برای کی؟؟؟ مشخص نیست.....

 

کاش می توانستم برای همیشه پرواز کنم از این زمین.....

 

یا..... جان دهم...یا به آنجا روم......که زمین و زمینیان نباشند...

 

که.....

 

سخت دلگیرم ..... از همه و همه چیز....

 

که...

 

سخت دلتنگم.....سخت تنهایم. سخت...

خدایا.....مرا دریاب در این تنهایی..... تنهایی تلخ

برچسب:, | | MohammadReza |

شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند .

فرشته،  پری به شاعر داد و شاعر شعری به فرشته . 

 شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعر هایش بوی آسمان گرفت...

 وفرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت...

خدا گفت : دیگر تمام شد .

دیگر زندگی برای هر دوتاشون دشوار می شود .

زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود ، زمین برایش کوچک است

و فرشته ای که مزه عشق را بچشد ، آسمان.....

 

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

 

 

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست
برچسب:, | | MohammadReza |

تو را دوست دارم

در این باران

می خواستم تو

در انتهای خیابان نشسته باشی

من عبور کنم

سلام کنم

لبخند تو را در باران می خواستم

می خواهم

تمام لغاتی را که می دانم برای تو

به دریا بریزم

دوباره متولد شوم و

دنیا را ببینم

تو را

در زير باران ميخواستم

 

 

 

 

برچسب:, | | MohammadReza |

كاش مي دانستم...

چه كسي اين سرنوشت را برايم بافت...

آنوقت به او ميگفتم...
يقه را آنقدر تنگ بافته اي...
كه بغض هايم را نمي توانم فرو دهم...
 

برچسب:, | | MohammadReza |

پشت پا خوردم ز هر کس که گفت یار منه

چون که دیدم روز و شب در پی آزار منه

هرکه دستی از محبت حلقه کرد بر گردنم

دیدم این دست محبت ، حلقه ی دار منه

 

 

برچسب:, | | MohammadReza |


سلام مرا به مردان دنیا برسانید؛

و بگویید مرا به نامردان هیچ احتیاجی نیست...

من از مردان این سرزمین مردترم

آن زمان که میگویند "دوستت دارم"

و روز بعد می گویند ببخشید که دروغ گفتم. 

برچسب:, | | MohammadReza |


بیـــهوده ورق می خورنــــــــد تقویـــــــــم هــــای ِ جهــــــــــان ؛

روزهــــای ِ من ، همه یک روزند ...

شنبــــه هایی که فقـــط پیشوندشــــــان عوض می شـــــود ...

برچسب:, | | MohammadReza |



بازی سخت می شود وقتی حکم دل باشد

من تک دل را می گذارم

و تو هی خشت روی خشت روی خشت روی خشت...

دیوار چیده ای دور این دل بی نوا...

حکم وقتی دل باشد

وقتی تنها یک دل توی بازی باشد

این خشت ها کار دستم می دهد...

"کُت" شدن بدتر از "مات" شدن است، نه...؟!

برچسب:, | | MohammadReza |


آشق

از اين به بعد اينگونه مينويسم

چون هميشه سرش کلاه مي رود!

 

برچسب:, | | MohammadReza |


گاهی آدم ها آن قدر زود عوض می شوند

آن قدر زود !

که تو فرصت نمی کنی

به ساعتت نگاهی بیندازی

و ببینی چند دقیقه فاصله ست !میان دوستی ها تا دشمنی ها ...

برچسب:, | | MohammadReza |

www.vahidbaglari.loxblug.com

 

 کوچه پس کوچه این شهر تو را می بوید

عطر خوش بوی تنت ناب تر از مُشک و گلاب

بوسه ای از لب شیرین تو شد سهم دلم

این غزل جای من امشب شده بد مست و خراب . . .

برچسب:, | | MohammadReza |


 
توکه می گویی دوستت دارم گمان می کنم دنیا باهمه ی دردهایش

                 بیهوده آفریده شده

                    قرص میشود دلم

                                 به تو

                                 به زندگی

                                      به عشق

                          اما دوباره با خودم می گویم :

        آیا این روزها ،دوستت دارم های امروز هنوز هم معنی

                 دوستت دارم های دیروز را میدهد!!!

            وقتی این روزها هیچ چیز، مثل دیروز ها نیست.

برچسب:, | | MohammadReza |

 

باید به بعضی ها گفت :

ناراحت چی هستی ؟!

دنیا که به آخر نرسیده ....

من نشد ؛ یکی دیگه !

تو که عادت داری ... !!!

برچسب:, | | MohammadReza |

امروز که یاد من نیستی

بگذار برایت ترانه ای بخوانم از آدمکی برفی

که در حسرتت آب شد

و تو چشمان خیسش را...

به آستین پیراهن خودت دوختی!

برچسب:, | | MohammadReza |

www.vahidbaglari.loxblug.com

 

 


 

برای زیستن دو قلب لازم است

 

 

 

 


قلبی که دوست بدارد و قلبی که دوستش بدارند

 

 

 

 

 


قلبی که هدیه کند و قلبی که بپذیرد

 

 

 

 


قلبی که بگوید و قلبی که جواب بگوید

 


قلبی
برای من و قلبی برای انسانی که من میخواهم

برچسب:, | | MohammadReza |

      آنانکه می فهمند عذاب می کشند،

                    آنانکه نمی فهمند عذاب می دهند.

برچسب:, | | MohammadReza |

دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من

گر از قفس گریزم کجا روم ، کجا من ؟

کجا روم که راهی به گلشنی ندانم

که دیده برگشودم به کنج تنگنا من

نه بسته‌ام به کس دل ، نه بسته کس به من دل

چو تخته‌پاره بر موج ، رها ، رها ، رها من

ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک

به من هر آن که نزدیک ، ازو جدا ، جدا من !

نه چشم دل به سویی ، نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد ؟

که گویدم به پاسخ که زنده‌ام چرا من ؟

ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابری

دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من
" سیمین بهبهانی "

برچسب:, | | MohammadReza |

 

اری تو راست می گویی آسمان مال من است

پنجره ،فکر،هوا،عشق ،زمین مال من است

اماسهراب تو قضاوت کن بر دل سنگ زمین جای من است

من نمیدانم که چرا این مردم دانهای دلشان پیدا نیست

صبر کن ای سهراب

قایقت جادارد؟

من هم ازهمه همه ی داغ زمین بیزارم

به سراغ من اگر می آیید،تند وآهسته چه فرقی دارد؟

تو به هرجور دلت خواست بیا

مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست،که ترک بردارد

مثل مرمر شده است چینی نازک تنهایی من...



 

برچسب:, | | MohammadReza |

وقتی کسی رو دوس داری،حاضری جون فداش کنی

حاضری دنیارو بدی، فقط یه بار نیگاش کنی

به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی،حتّی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه

فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه

قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی

خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم

امّا صداشو بشنوی ، شب از میون دوتا سیم

حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو

فقط خدا نکرده اون ، یه وقت بهت نگه برو

حاضری هر چی دوس نداشت ، به خاطرش رها کنی

حسابتو حسابی از ، مردم شهر جدا کنی

حاضری حرف قانون و ، ساده بذاری زیر پات

به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب باوفات

وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری

تولّد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری

حاضری جونت و بدی ، یه خار توی دساش نره

حتی یه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره

حاضری مسخرت کنن ، تمام آدمای شهر

امّا نبینی اون باهات ، کرده واسه یه لحظه قهر



حاضری هر جا که بری ، به خاطرش گریه کنی

بگی که محتاجشی و ، به شونه هاش تکیه کنی

حاضری که به خاطر ، خواستن اون دیوونه شی

رو دست مجنون بزنی ، با غصه ها همخونه شی

حاضری مردم همشون ، تو رو با دست نشون بدن

دیوونه های دوره گرد ، واسه تو دس تکون بدن

حاضری اعتبارتو ، به خاطرش خراب کنن

کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن

حاضری که بگذری از ، شهرت و اسم و آبروت

مهم نباشه که کسی ، نخواد بشینه روبروت

وقتی کسی تو قلبته ، یه چیزقیمتی داری

دیگه به چشمت نمی یاد ، اگر که ثروتی داری

حاضری هر چی بشنوی ، حتی اگه سرزنشه

به خاطر اون کسی که ، خیلی برات با ارزشه

حاضری هر روز سر اون ، با آدما دعوا کنی

غرورتو بشکنی و باز خودتو رسوا کنی

حاضری که به خاطرش ، پاشی بری میدون جنگ

عاشق باشی اما بازم ، بگیری دستت یه تفنگ

حاضری هر کی جز اونو ، ساده فراموش بکنی

پشت سرت هر چی می گن ، چیزی نگی گوش بکنی

حاضری هر چی که داری ، بیان و از تو بگیرن

پرنده های شهرتون ، دونه به دونه بمیرن
وقتی کسی رو دوس داری ، صاحب کلّی ثروتی

نذار که از دستت بره ، این گنجِ خیلی قیمتی

برچسب:, | | MohammadReza |

 
مي زند باران به شيشه شيشه اما سرد و سنگين

بي تفاوت.سرد و خاموش شايد از يک قصه غمگين

شيشه در اوج سپیدي خسته از دلواپسي ها

من نشسته گنگ و مبهم مي رسم تا عمق رويا

آسمان همچو دل من خيس خيس از بي وفايي

بر لبم نام تو دارم اي بهار من کجايي؟

تا به کي چون شيشه ماندن در نگاه قاب تقدير

من همه ميل رسيدن دل ولي بسته به زنجير

آمدم تا چشمهايت در دلم عشقي بکارد

تو ولي گفتي که برگرد شيشه احساسي ندارد

مي زند باران هنوز ..آه اين چنين غم در دل کيست؟؟

دست من بر شيشه لغزيد شيشه هم با بغض بگريست...
برچسب:, | | MohammadReza |

سلام به عسیسای خودم.تو این بخش سبک بوسیدن متولدین ماه های مختلف هست.

ولی رمز داره.اول کد لوگومو تو تنظیماتتون قرار بدین بعد بگین تا رمزو بهتون بگم.

عجله کنید چون مطلب توپیه...

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

برچسب:, | | MohammadReza |

 

 

پریشانم
چه میخواهی تو از جانم؟
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندګی کردی
خداوندا
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی و
شب آهسته آهسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمیګویی؟؟
خداوندا!!!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت برسایه دیوار بګشایی
لبت بر کاسه ی قیر اندود بګذاری
و قدری آنطرفتر عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را ګفر می گویی
نمی گویی؟
اگر روزی بشر گردی ، ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت ،از این بودن ،از این بدعت
خداوندا تو مسْولی
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است.
 
برچسب:, | | MohammadReza |

شبیه کسی شده ام که

پشت دود سیگارش به خود می گوید

باید ترک کنم

سیگار را

خانه را

زندگی را

و باز پکی دیگر می زند.

برچسب:, | | MohammadReza |