❤ρєѕαяє тαηнα❤
تا ابد دوست دارم تنها بهانه ی زندگی...

یادگاریت یه گوشه افتاده

قاب عکستم روشه

وقتی که تو نیستی

فصل سرد من لباس سبزشو نمیپوشه

من گناهی ندارم اگر  دوست دارم

 قلب ساده و دست نخوردم رو برای تو هدیه میارم

من همیشه تو استرسم

چونکه میخوام بهت برسم

و همه روزهام رو کنار تو باشم

ولی ولی وقتی رفتی...

من  اون قاب عکسی روکه از تو داشتم شکستم

تازه فهمیدم که اگر بی تو باشم چه خستم

 

بهار

برچسب:, | | MohammadReza |

                            

                                      

                     کسی می داند فریاد را چگونه میتوان نوشت؟

                             

                              می دانم فریاد نوشتنی نیست،اما...

 

                            اما جایی برای فریاد کشیدن ندارم...

 

                   و استخوان هایم دیگر تاب فریاد های درون را ندارند

 

                     تنها جایی که میتوان فریاد کشید روی کاغذ است

 

                   کسی صدای فریاد کلمات روی کاغذ را می شنود؟!

برچسب:, | | MohammadReza |

چه فرقی میکند

می خواهم دلتنگی هایم را

در برابر همۀ چشم ها برهنه کنم

به این امید که شاید بین آنها

چشمهای تو بیقراریم را ببیند....

حروف را کنار هم می چینم

واژه ها را یکی یکی پاک میکنم

دوباره از نو می نویسم

با خودم میگویم چگونه میشود اثری جاودانه خلق کرد ؟

دلم میخواهد چیزی بنویسم که سر ذوق بیاوردت

آنقدر که دلت بخواهد ردپایی از خودت بگذاری

به دنبال کلمات بزرگ نمیروم، ساده میگویم

این حرفها، این خط ها، این خط خطی ها

دلشان برای نوازش نگاهت تنگ است....

برچسب:, | | MohammadReza |

تو را دوست دارم
و وقتی تو نیستی غمگینم
و به آسمان آبی بالای سرت
و اخترانی که تو را میبینند رشک میبرم
تو را دوست دارم
وآنچه میکنی درنظرم بی همتا جلوه می کند
و بارها در تنهایی از خود پرسیده ام
چرا آنهائیکه که دوستشان دارم بیشتر شبیه تو هستند
تو را دوست دارم
اما هنگامی که نیستی از هر صدایی بیزارم
حتی اگرصدای آنانی باشد که دوستشان دارم
زیرا صدای آنها طنین آهنگین صدایت را در گوشم می شکند
می دانم که دوستت دارم
اما افسوس که دیگران دل ساده ام را کمتر باور می کنند
و چه بسا به هنگام گذر می بینم به من میخندند
زیرا آشکارا می نگرند نگاهم به دنبال توست


 

برچسب:, | | MohammadReza |

OVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVEYOUILOVE
OUILOVYOUIL ****** VEYOU ****** ILOVEYOUILO
OVEYOUIL *********** L *********** OUILOVEY
YOUIL *************** *************** YOUIL
UILO *********************************** VE
EI ************************************* IL
V *************************************** O
O *************************************** L
E *************************************** U
YO ************************************* IL
YOUI *********************************** EY
OVEYO ******************************* LOVEY
OVEYOUIL *************************** ILOVEY
UILOVEYOU *********************** UILOVEYOU
VEYOUILOVEYOU ***************** YOUILOVEYOU
YOUILOVEYOUILOV ************* LOVEYOUILOVEY
UILOVEYOUILOVEYOU ********* LOVEYOUILOVEYOU
LOVEYOUILOVEYOUILOV ***** ILOVEYOUILOVEYOUI
EYOUILOVEYOUILOVEYOU *** YOULOVEYOUILOVEYOU
VEYOUILOVEYOUILOVEYOU * VEYOUILOVEYOUILOVEY


 

برچسب:, | | MohammadReza |

به کوه گفتم عشق چیست؟        لرزید.

  به ابر گفتم عشق چیست؟        بارید.
 
به باد گفتم عشق چیست؟         وزید.
 
به پروانه گفتم عشق چیست؟     نالید.
 
به گل گفتم عشق چیست؟       پرپر شد.
 
و به انسان گفتم عشق چیست؟
 
 اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟     دیوانگیست!!!
 
 

 

برچسب:, | | MohammadReza |

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comبیقرارمبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comواسه چشماتبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comاون نگاهی که به یه دنیا می ارزهبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comمیخوام از توبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comبنویسمبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comاما وقتش میرسه دستام میلرزهبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

برچسب:, | | MohammadReza |

من به درماندگی صخره و سنگ

من به آوارگی ابر و نسیم

من به سرگشتگی آهوی دشت

من به تنهایی خود می مانم

من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید

شعر چشمان تو را می خوانم

چشم تو چشمه شوق

چشم تو ژرف ترین راز وجود برگ بید است

 که با زمزمه جاریه باد تن به وارستن عمر ابدی می سپرد

تو تماشا کن

که بهاری دیگر

پاورچین پاورچین

از دل تاریکی میگذرد

و تو در خوابی

 پرستو ها خوابند و تو می اندیشی

به بهاری دیگر

به یاری دیگر

اما برای من

نه بهاری

و نه یاری دیگر

 افسوس

من و تو  دور از هم می پوسیم

غمم از وحشت پوسیدن نیست

غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است

دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست

از سر این بام

این صحرا

این دریا

پر خواهم زد

خواهم مرد

 و غم تو این غم شیرین را

با خود به ابد خواهم برد

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

برچسب:, | | MohammadReza |


 

حتمامرا بیاد داری

تو که همیشه مرا حس می کردی  

تو  را که همیشه حس می کردم

غم ها  و شادی هایت را می یافتم

حتی قبل از اینکه تو را یافته باشم

بسوی هم پر می کشیدیم  حتی وقتی پر و بالی نبود

سکوتی بود  ولی فریاد عشقت را بمن هدیه می دادی

رویایی بود ولی زندگی را برایم معنی می دادی

من اینجا در کنار دیواری که می شناسی منتظر خواهم بود

شاید از اینجا  رد  خواهی شد و من هنوز ایستاده باشم 

شاید که بیایی

برای شور و شوق ها

برای دویدن ها

 برای دلواپسی ها

برای اشک ها

برای تو  و برای من 

دلتنگی  و دلتنگم


برچسب:, | | MohammadReza |

Image By FotoPic.ir

اگه می خوای کسی رو از دست بدی

فقط باید عاشقش باشی.

همین...

برچسب:, | | MohammadReza |

Image By FotoPic.ir


 

اگر در آسمان باشی پر از پرواز خواهم شد

اگر در انتها باشی پر از آغاز خواهم شد


 

تو از آن کلبه ی چشمت نگاهی بر دل من کن

ببین از سحر چشمانت پر از اعجاز خواهم شد


 

تو با موج نفسهایت مرا غرق نوازش کن

در اعماق وجود خود پر از یک راز خواهم شد


 

مرا با لحن شیرینت فقط یک دم صدایم کن

از آن لحظه پر از ساز و پر از آواز خواهم شد


 

(آرش نصیری)

 



 

 

برچسب:, | | MohammadReza |

Image By FotoPic.ir

 

بارالهی

دریاب مرا

دریاب دل بیمار مرا

برچسب:, | | MohammadReza |


 

 

 

                    حس خوب با تو بودن دیگه با من آشنا بود

 

                  شعر خوب از تو خوندن دیگه لالایی من نیست

                 من همونم که یه روزی توی قلبت خونه ساختم

                  واسه بوسیدن چشمات همه زندگیمو باختم

                  توی رود خونه ی قلبت قایق من رفتنی بود

                  کاش از اول میدونستم قایقم شکستنی بود

              واسه درد صد تا عاشق زیر بارون حی می خوندم

              توی هر شهری که بودی من مسافرت می موندم

                     اگه بارونی نباشه واسه ریشه ی درختم

                      تو نیاز تو می موندم تا بباری روی بختم

                       چیزه تازیی ندارم که به پای تو بریزم

                    دست خوب مهربونی یاورت باشه عزیزم

 


برچسب:, | | MohammadReza |

 

 

روز مرگم اشک را شیدا کنید

 

روی قلبم عشق را پیدا کنید

 

روز مرگم خاک را باور کنید

 

روی قبرم لاله را پر پر کنید

 

خانه ام را وقف نیلوفر کنید

 

پیکرم را غرق خاکستر کنید

 

روز مرگم دوست را دعوت کنید

 

دور قبرم را کمی خلوت کنید

 

بعد مرگم خنده هارا سر کنید 

 

                           رفتنم را دوستان باور کنید

برچسب:, | | MohammadReza |

nazdik misham AloneBoy.com sher نزدیک میشم ...

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر

غمگین است؟چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...همیشه من بودم و من

و تنهایی پر از خاطره ... آری با تو هستم! با تویی که از کنارم

گذشتی و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشمهایم همیشه بارانی است

برچسب:, | | MohammadReza |

 

 

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست.
 میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر
چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد
سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی
دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند:
مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟
آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در
رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه
عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش
با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و
مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست
مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده.
بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور
نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش
می کنه و می خونه :
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم.
آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه.
کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه
همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم
میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی
علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. 
 
دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی
کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم
چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم
یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا
نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد
قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی
مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش
 رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا
آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره
که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام
دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ،
همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره.
روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که
دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟!
نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور
بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی
قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت
کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش. 
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه
حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم،
تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات
قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا
بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم.
هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که
چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست
عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که
بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل
به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود
که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست
آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به
قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ.
پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم.
نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ،
دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه.
همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه
از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی
می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس
عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم.
دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه.
طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام …. 
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای
سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه.
سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت
سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار
چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود،
اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش
با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد
نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و
بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر
علی هم اومدهبود نامه ی پسرشو برسونه بدست
مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده
ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و
کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه
دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای
سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت!
مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی
 که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند

از طرف ترانه عزیزم

برچسب:, | | MohammadReza |

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی

غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن

عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین»

را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در

تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.

در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز

عشق بیان کند،داستان کوتاهی تعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق

معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند

درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و

به آنان خیره شده بود……………

 شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.

رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین

حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد

زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.

بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان

به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد

. راوی اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه

فریاد می زد؟

بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها

گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم

، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت

همیشه عاشقت بود.››

قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد:

همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی

 انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش

 پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد.

این صادقانه ترین و بی ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.

از طرف ترانه عزیزم

برچسب:, | | MohammadReza |

 

روز مـــرگـــم در آخــریـن نـفـسم ...
فـــقط یــک چــیـز بــه او خــواهــم گــفـت :

اونـــــــطوری نـــه ! اینـــطوری میـــرَن !!

برچسب:, | | MohammadReza |

هر جا که می بینم نوشته است :
” خواستن توانستن است ”
آتش می گیرم !
یعنی او نخواست که نشد ؟!

برچسب:, | | MohammadReza |

لبانم بر هم می فشارم

حتی قطره حرف از ابر لبانم نمی چکد تا زمین چشمانت رنگ ابی دریا

نداشته باشد.

مداد رنگیم را بر می دارم از جعبه کهنه اش تا رنگی بر این تیرگی ها

 

بکشم ولی حیف .

حیف از عمری که فکر می کردم عاشقی کردم .

حیف از روزها که گذشت و شبهایی که خوابم نبرد.

حیف دله بی چاره ام که چاره ای جز چیدن چهار چوب چهره ات نداشت.

سکوت ........سکوت......سکوت

باشه باز هم سکوت می کنم.

دهانم را بسته ام ولی چشمانم را بنگر شاید از نگاهم حرفانم را فهمیدی.

فهمیدی ان چه که نمی توانم ان را بر زبان بیاورم.دردهایم ،غمهایم،..........

اهی از ته دلم می کشم تا شاید سکوتم را کمی تیره کند و بگذارد زبانم

روشنی روز را ببیند.

سکوت می کنم تا شاید این سکوت ها فریادی برای فردای من باشد.

نقطه تمام.

برچسب:, | | MohammadReza |

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید:
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

 


 



دلیلشو نمیدونم …اما واقعا ‌دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی پس چطور دوستم داری؟
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
من جدا دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
باشه باشه!!! میگم …
چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی، با ملاحظه هستی، بخا...طر لبخندت،
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم

اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دلیل میخواد؟ نه! معلومه که نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم
عشق واقعی هیچوقت نمی میره
این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره

عشق خام و ناقص میگه: من دوست دارم چون بهت نیاز دارم
ولی عشق کامل و پخته میگه: بهت نیاز دارم چون دوست دارم
“سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه



برچسب:, | | MohammadReza |

عکس عاشقانه ، کارت پستال عاشقانه

نام من عشق است٬         

    می شناسیدم؟

      زخمی ام زخمی سراپا٬

         می شناسیدم؟

            باشما طی کرده ام راه درازی راخسته ام خسته٬

                می شناسیدم؟

                     این زمان گرچه ابری پوشانیده است رویم٬

                من همان خورشیدتابانم٬

                می شناسیدم؟

          این چنین بیگانه ازمن رومگردانید٬

    درکف فرهادتیشه من نهادم٬من

من شکستم بیستون را٬من

   من همان مهربان سالهای دورم

         رفته ام از یادتان یا٬

             می شناسیدم؟

                   نام من عشق است٬

                       می شناسیدم؟

برچسب:, | | MohammadReza |

وقتی رفتی همه چی رفت

همه دلبستگی رفت

شب و روز من یکی شد

حتی حس زندگی رفت

دیگه بی تو مرده بودم

حرف مردم شده بودم

توی آشوب نبودنت

تو خودم گم شده بودم

وقتی رفتی تازه فهمیدم کی بودی

برای من تپش زندگی بودی

وقتی رفتی دیگه اون حنجره خوابید

از تو مونده یادگاری

واسه ی من بیقراری

خنده رو لبامه اما

از دلم خبر نداری

نه تو بودی نه ترانه

نه یه حرف عاشقانه

من مگه از تو چی خواستم

فقط و فقط بهانه

 

برچسب:, | | MohammadReza |

http://s1.picofile.com/file/7351404408/tike91.jpg

تو میخواستی بشی سنگ صبورم ، تو شدی سنگ و من هنوز صبورم …
.
.
.
دلم نگرفته از اینکه رفته ای …
دلگیرم از همه دوست داشتنهایی که گفتی ولی نداشتی … !!!
.
.
.
اسم هر دویمان را در گینس ثبت میکنند !
تو در دروغ گفتن رکورد زدی … من در باور کردن … !!!
.
.
.
بدترین حسرتی که در زندگی میخوریم
از کارهای خطایی که مرتکب شده ایم ، نیست …
بلکه از این است که…
چرا کارهای درست را برای کسی که لیاقتش را نداشته
انجام داده ایم ...
.
.
.
نگران نباش ، نفرینت نمیکنم !
همین که دیگر جایت در دعاهایم خالیست ، برایت کافیست !!!
.
.
.
نه پیشانی من به لبهای تو رسید …
نه لیاقت تو به احساس من …
چیزی به هم بدهکار نیستیم ؛ هر دو کم آوردیم !!!
 


برچسب:, | | MohammadReza |

http://s2.picofile.com/file/7343983010/tanhayi91.jpg

 

تنهاییم را به گردن هیچکس نمی اندازم
گردن هیچکس تاب این همه سنگینی را ندارد !
.
.
.
مثل آتیش تو صحرا / یا که طوفان تو دریا
مثل ظلمت توی شب ها / جون به لب موندم و تنها
.
.
.
پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا ، دلم تنهاست
.
.
.
در برهوت بی کسی ، تنها تو همزاد منی
ای نازتر از خواب شبم ، آیا تو هم یاد منی ؟
.


برچسب:, | | MohammadReza |

 

http://s1.picofile.com/file/7297096448/s_dagh.jpg

دلم چندین سال است روزه ی عشق گرفته است ! اذان افطارش را تو بگو

.

.

.

من بودم ، تو و یک عالمه حرف

و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد !

کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی ، یک آه چقدر وزن دارد

.

.

.

عصاره ی تمام مهربانی ها را می گیرم

و از آن فرشته ای می سازم همچون “خودت”

.

.

.

تمام مزرعه کافر صدایش می زدند

گل آفتابگردان کوچکی که عاشق باران شده بود

.

.

.

تنهایی یعنی : ذهنم پر از تو و خالی از دیگران است

اما کنارم خالی از تو و پر از دیگران است !

.

.

.

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند

مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

من به آن محتاجم !

 

 


برچسب:, | | MohammadReza |

عکس های منتخب Www.Pix98.CoM


برچسب:, | | MohammadReza |

عکس های منتخب Www.Pix98.CoM


برچسب:, | | MohammadReza |

قطعات عاشقانه(34)

 

تکلیفم روشن شد
خاموش میشوم
شیرینم ....
فرهاد وار اینبار باید به جای کوه
دل بکنم





هـــــر وقـــت شــک می کنـــم بـــه وجــود خـــدا
هـــر وقـــت شـــک می کنـــم به عشــــق، به خنــــده، به مهــــر، به گرمــــا، حتــــی بــه خـــاک!
هـــر وقـــت گـــم می کنــــم راهــــم را، آسمــــان را، حتــــی خــــودم را!
...
بــــه مـــادرم نگـــاه می کنـــــم




وقتي تو نيستي
نه هست هاي ما چونانکه بايدند نه بايدها...
مثل هميشه آخر حرفم
و حرف آخرم را با بغض مي خورم.




زمین گرد است

تویی که مرا دور زدی اینجا زمین است ، حال و روزت دیدنیست

فردا به خودم خواهی رسید....!




برای خاطر دل که نه
گاهی به بهانه لمس تن خاطراتمان برگرد..

برچسب:, | | MohammadReza |

بازدیدکنندگان عزیز ازتون خواهشمندم که ثبت نام کنید تا بتونید هم از مطالب جدید باخبر بشین وهم بتونیدهمه ی مطالب و عکس های زیبا رو ببینید...         نفس


برچسب:, | | MohammadReza |

صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 10 صفحه بعد